آورده اند كه روزي شيخ در بستر مريضي و رو به مرگ بود؛؛؛ياران را فراخواند تا فلان كتاب را براي او آورند؛؛؛مريدان گفتند: شيخينا ؛؛شما كه در زمره ي مرگ هستيد؛؛كتاب به چ كار آيد؟
شيخ پاسخ داد:فلان مطلب در آن كتاب است كه نميدانم؛؛؛بدانم و بميرم بهتر است يا ندانم و بميرم؟؟!!؟!
يكي از ياران جواب داد:مگر به شما علمي بي پايان نداده است؟
چن لحظه سكوت برقرار شد؛؛همه منتظر پاسخ شيخ بودند كه شيخ گفت:"مرتيكه تنبل" نميخاي از جات بلندشيء زر اضافه نزن!!!!!!!!
مريدان نعره ها بزدندي و خشتك ها پاره كردندي و سر به بيابان نهادندی!!
بعلههههههه؛؛و اينگونه شد كه شيخ نادان از دنيا رفتتتتتتتتتتتتتتت!!!
نتيجه اخلاقي:به ماشين لباسشويي دست نزنيددددددد!!!وگرنه قلبتون شايد بگيرهههه هـــــآآ؛؛ببينين من كي گفتمممم!!هههههخخخ خعلی بد شد نه؟
نظرات شما عزیزان: